زباله های ذهنی یک بیمار



دیوانگی ؟!! آخه این هم شد پست ؟ ولی خب دیگه همه یه جورائی دیوونه هستیم یه جور خاصی همه رو جز خودمون دیوانه میدونیم خب شاید هم این ایده یک دیوونه باشه یا طرز فکر مشکوک شک زاده به هر حال اصلا نمیتونم ادمارو درک کنم یا بفهممشون اصلا عنصری بنام تعامل یا تعادل در رابطه ندارم شاید یک ساعت در روز حوصله یکسری ادم رو داشته باشم اما بعد از اون ساعات دیکه نه ، انگار خلاصه شدم تو خودم و ساخته شدم با خودم و دنیایی که ساختم وقت بگذرونم .
همیشه از رویایش برای عکاسی میگفتو اینکه دوست داره آتلیه بزنه منم خب عاشقش بودم و دلم میخواستن این ایده رو براش عملی کنم ، خب اون با دوستش آرزو میخواست این کار رو بکنه ولی هیچکدوم سرمایه یا پشتوانه ای برای گرفتن وام بودم یا قرض نداشتن البته میگفتند دارند ولی معلوم بود اینجور کسی رو.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Roxanne من آن خنجر به پهلویم که دردم را نمیگویم نماینده سیسکو اورجینال در ایران و خاورمیانه پرنده‌های پولساز Debra سام سرویس تأملات یک انسان ربات های رایگان تلگرام Sandra رزین سختی گیر